دو هواییم ،دمی صاف و دمی بارانی
ما همانیم ؛همانی که خودت می دانی
پیش بینی شدن حال من و تو سخت است
دو هواییم ...ولی بیشترش طوفانی
دل من اهل کجا بوده که امروز شده ست
با دل تنگ قلم های تو هم استانی
آخرین مقصد تو شانه ی من بود ؛ نبود؟
گریه کن هر چه دلت خواست ولی پنهانی
شاید این بار به شوق تو بتابد خورشید
رو به این پنجره ی در شرف ویرانی
باز باید بکشی عکس پریشان مرا
گوشه ی قاب همان روسری لبنانی
آب با خود همه ی دهکده را خواهد برد
اگر این رود زمانی بشود طغیانی...