هرچه گفتم آبرویم را نریزی جان من !
عاقبت در چشم آمد بغض نافرمان من


تا غروب رفتنت را بیشتر قرمز کند
پشت پایت استکان افتاد از دستان من


جز به گمراهی صراط دیگری نشناختم
مشکل از زلف کج او بود یا ایمان من ؟


تا عسل در خانه داری، خانه داری در عسل،
نیش زنبوران چرا کندوی کوهستان من؟


برکه‌ها، مرداب‌ها، دریاچه‌ها صف بسته‌اند
کی می‌افتد عکس روی ماه در فنجان من؟


حالِ لبهای تو را هرگز نخواهم یافت کاش
خالِ لبهای تو باشد نقطه‌ی پایان من


احسان_افشاری