پس از یک عمر بیتابی خوشا در پیله افسردن
پس از تو زندگی کردن چه فرقی داشت با مردن؟
دلم تنگ است و چون گل ها ندیدم حاصلی هرگز
از این در چشم گل کردن به جز در خویش پژمردن
انار آرزوهايم به خاک حسرت افتاده ست
ندارم چارهای دیگر به غیراز خون دل خوردن
مقام عاشقی را غیر از این آداب رسمی نیست
رفيقان را نرنجاندن ، رقيبان را نيازردن
نمیدانيد از دنيای ما »آنها« چه میخواهند؟
به راز گوشهی چشم سياه دوست پی بردن !
احسان انصاری