به جای شکر گاهی صخره ها در گریه می گویند
چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را ؟
به جای شکر گاهی صخره ها در گریه می گویند
چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را ؟
چشم مستت چه کند با منِ بیمار امشب
این دل تنگ من و این دل تب دار امشب
چند بهر قتل من آزرده سازی خویش را ؟
رحم فرما، بگذر از قتل من و آزار خویش
هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است
ای شعرتر از شعرتر از شعرتر از شعر
من باخبر از عشق شدم بی خبر از شعر
خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سخت تر
نیشخند دوستان اما دو چندان سخت تر
علیرضا_بدیع
نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد
نیاز بلهوس همچون نماز بیوضو باشد
تو می آیی و از نزدیک میبینم تو را آخر
همان وقتی که میمیرم
عجب میمیرمِ خوبی...
حمیدرضا_برقعی
مرغِ شب با سایه ی مهتاب اگر سرخوش بُوَد
من خوشم با سایه ی زلفِ خیال انگیزِ او
رهی_معیری
مثل یک کوچه بن بست خرابت شده ام
گاهی از من بگذر حسرت عابر سخت است
چشم هایت، دل من، کار خدا یا قسمت ?!
و در این حادثه تشخیص مقصر سخت است