بياد اولين بيت از کتاب خواجه افتادم ... شروع عشق شيرين است، بعدش دردسر دارد
بياد اولين بيت از کتاب خواجه افتادم ... شروع عشق شيرين است، بعدش دردسر دارد
تمام ثانیه ها شاهدان این درد اند
که من بدون تو میمیرم و نمیمیرم...
به چنگ آوردهام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفتهحالی را
فاضل_نظری
پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من
وحشی_بافقی
نسل پشت نسل تنها امتحان پس می دهیم
دیگر انسانی نخواهد بود، قربانی بس است
بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می کنیم
سفره ات را جمع کن ای عشق، مهمانی بس است
فاضل_نظری
درختان را هنوز ای برف شوق برگ و باری هست
زمستان گرچه طولانی ست، آخر نوبهاری هست
فاضل نظری
شبیه بغض نوزادی که ساعت هاست می گرید
پُر از حرفم کسی امّا... زبانم را نمی فهمد!
حسین_منزوی
این چیست که چون دلهره
اُفتاده به جانم؟
حال همه خوب است
من اما نگرانم...
فاضل نظری
بيا پيمان ببنديم از جهان هم جدا باشيم
از اين پس هرکه نام عشق را آورد ،نامرد است
اگر یک شب کنارش با دلِ آرام ننشینم
مُسکّنهای عالم هم نخواهد داد تسکینم
به چشمان ضعیفم عاشقی خاصیتی داده است
که آن چه دیگران در او نمیببینند میبینم
پانته_آ_صفایی