راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای دل به اخرین شب دنیا خوش امدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای دل به اخرین شب دنیا خوش امدی
پس چه هستی ای فلک گر دور باطل نیستی
چیستی ای عمر اگر زهر هلاهل نیستی
زهر نوشاندن هم ای تقدیر بی آداب نیست
من به قسمت راضی ام، اما تو عادل نیستی...
فاضل نظری
صبح است و دلم ،
در تپش لحظهی دیدار ...
باز این دل من ،
گشته به امید تو بیدار ...
سعدی
حالا که نهادی لب شیرین به لبانم
"مانند دهل می زند ای گل، ضربانم"
تا با توام و پیش تو، بی تاب چو موجم
گم کردۀ من بی تو دمادم نگرانم
مهدی_شاهواری
مغرور، ولی دست به دامانِ رقیبان
رُسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چِ کردی؟
تنهایی و رسوایی، بی مهری و آزار
ای عشق ببین من چِ کشیدم، تو چِ کردی..؟!
فاضل_نظری
به اخمت خستگی در می رود ،لبخند لازم نیست
کنـــــار سینی چــــای تـــــو اصلا قند لازم نیست
همیشـه دوستت دارم ،به جان مادرم ،امــــا
تو از بس ساده ای،خوش باوري،سوگند لازم نيست
بهمن_صباغ_زاده
آه ایرانم غمت صد شادیت یڪ هم ندیدیم ڪاینچنین
عیـدمان را سـیل ویرانگر عـزا و ماتم یڪباره ڪرد...
امیررستمی
هزاران ناله سر دادم بیاد آرد مرا گاهی
مگر نامهربان من دلی در سینه هم دارد؟
توی شیرینی ، تو اول ، قند دوم می شود
مزه سوهان اعلا پیش تو گم می شود
من کجا و جرأت بوسیدن لبهای تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی
فاضل_نظری