در گوشه ای از آسمان ابری شبیه سایه ی من بود
ابری كه شاید مثل من آماده ی فریاد كردن بود
محمدعلی_بهمنی
در گوشه ای از آسمان ابری شبیه سایه ی من بود
ابری كه شاید مثل من آماده ی فریاد كردن بود
محمدعلی_بهمنی
به سودای دل ناشاد خود در ماندهام بی تو
به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را
محتشم_کاشانی
از مهرِ دوستان ریاکار خوشتر است
دشنامِ دشمنی که چون آئینه راستگوست
پروین_اعتصامی
فکر کن! حبس ابد باشی و یکبار فقط
به مشامت نَمی از بوی خیابان برسد
سال نفرین شده در قرن مصیبت یعنی
هی زمستان برود، "باز زمستان برسد"!
پویا_جمشیدی
حرف هایش از نوازش های او شیرین تر است
از هر انگشتش هنر میریزد، از لب بیشتر
سعید_صاحب_علم
شاخه ی عشق مرا خشکانده سرمای نگاهت
ظاهرا اردیبهشتی، گرچه آبانی همیشه
طاهره_اباذری_هریس
بگو به هر که رسیدی، دعا کند ما را
مگر من و تو به زورِ دعا به هم برسیم
فرامرز_عرب_عامری
گاه در هر حالتی یکرنگ بودن خوب نیست
مثل تقویمی که با تو زرد شد سرتاسرش
جواد_منفرد
از دوستان توقّعِ ما ترکِ دشمنیست
ما قانعیم اگر به همین اکتفا کنند!
تأثیر_تبریزی
در شیشه کرد «خون» مرا آنکه پیش از این
آورده بود قلب مرا با زبان به دست...
علیرضا_بدیع