بیاو تاریکی را فوت کن
دلم یک سیر صبح می خواهد

زندگیست دیگر!همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست،همه سازهایش کوک نیست!باید یاد گرفت با هر سازش رقصید،حتی با ناکوک ترین ناکوکش...اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن!حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد...به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند،به این سالها که به سرعت برق می گذرند....


افق تاریـک،دنیا تـنگ،نومیدی توان فرساست، می دانم!ولیکن ره سپردن در سیاهی، رو به سوی روشنی زیباست!