همه روح، خسته مادر! همه دل شکسته مادر!همه تن تکیده مادر! همه رگ گسسته مادر!تو رها و ما اسیران ز غم تو گوشه گیرانهمه ما به دام مانده، تو ز بند رسته مادر!دم رفتن است باری نظری که تا ببینیکه چگونه خانه بی تو، به عزا نشسته مادر!سفری است اینکه میلش نبود به بازگشتیهمه رو به بی نهایت سفرت خجسته مادر!
ﺩﺭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺗﻢ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ
ﺩﻝ ﻣﻦ ...
ﭼﻪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ !
ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﺩ !
ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ !
ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺪ !
ﺩﻝ ﻣﻦ ...
ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﮐﺎﻫﮕﻠﯽ ﺍﺳﺖ
ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ
ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ و
ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ...!