در چشم باد، لاله فقط پرپرش خوش استخورشید روز واقعه خاکسترش خوش استاز باغها شنیده‌ام این را که عطر یاسگاهی نه پشت پنجره، لای درش خوش استدریا همیشه حاصل امواج کوچک استیعنی علی به بودن ِ با اصغرش خوش استدر راه عشق دل نه که ما سر سپرده‌ایمحتا حسین پیش خدا بی‌سرش خوش استجایی که آب همسفر ماه می شوددلها به آب نه که به آ‌ب‌آورش خوش استجایی که پیش‌مرگ پدر می شود پسراولاد هم نبیره‌ی پیغمبرش خوش استعالم شبیه آن لب و دندان ندیده‌استلبخند هم میانه‌ی تشت زرش خوش استاز خون سرخ اوست که تاریخ زنده استاین شاهنامه نیست ولی آخرش خوش است:اندوه بی شمار ِ پسر را گریستنبر شانه‌های مرتعش ِ مادرش....از ماههای سال "محرم" که محشر استاز روزهای سال ولی "محشر"ش خوش است!