کاش یکی بود که توی کوچهها داد میزد
خاطره خشکیه…
خاطره خشکیه…
اونوقت همه ی خاطراتتو
همونایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارن
میریختم تو کیسه
و میدادم بهش
و میرفت رد کارش
شب را دوستـــ ــ ـ دارم …!چرا که در تاریکـــ ـی ..چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!و هر لحظــــــــ ـه ..عادت ندارم درد دلم را ، به هـمه کس بگویم . . . !
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم
تا همه فکر کنند نه دردی دارم و نه قلبی !
این امیـــــ ـد ..در درونــــــ ــم ریشه می زند …که آمده ای ..ولی من ندیده ام!