سیمین بهبهانی هم پر کشید و رفتیادشب چون به چشم اهل جهان خواب می دودمیل تو گرم، در دل بی تاب می دوددر پرده ی نهان ِ دلم جای می کنیگویی به چشم خسته تنی خواب می دودمی بوسمت به شوق و برون می شوم ز خویشچون شبنمی که بر گل شاداب می دودمی لغزد آن نگاه شتابان به چهره امچون بوسه ی نسیم که بر آب می دودوز آن نگاه، مستی عشق تو در تنمآن گونه می دود که می ناب می دودبر دامنم ز مهر بنهْ سر، که عیب نیستخورشید هم به دامن مرداب می دودوزگفتگوی خلق مخور غم، که گاهگاهابر سیه به چهره ی مهتاب می دود.