قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم .
تو شاهکار خالقی....
تحقیر را باور نکن....
بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش.......
زیبا و زشتش پای توست......
تقدیر را باور نکن.....
تصویر اگر زیبا نبود.......
نقاش خوبی نیستی . . . .
از نو دوباره رسم کن.......
تصویر را باور نکن....
خالق تو را شاد آفرید.....
آزاد آزاد آفرید......
پرواز کن تا آرزو........
زنجیر را باور نکن........