در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرماصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرمیک قطرۀ آبم که در اندیشۀ دریاافتادم و باید بپذیرم که بمیرمیا چشم بپوش از من و از خویش برانمیا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرماین کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی ستمن ساخته از خاک کویرم که بمیرمخاموش مکن آتش افروخته ام رابگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
فاضل نظری