حیران شده ی گریه ی پنهانی خویشم
آرامشی از لحظه ی طوفانی خویشم
پنهان شدی و فکر خیانت به سرم زد
شرمنده ی این حالت شیطانی خویشم ..


جای قول و قرارهایمان امن است، زیر پاهای تو!

به تو که فکر می کنم
بی اختیار
به حماقت خود لبخند می زنم
سیاه لشکری بودم
در عشق تو
و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …
افسوس…


آنان که بودنت را قدر نمی دانند
رفتنت را “نامردی” میخوانند . . .


اینجا زمین است، زمین گرد است!
تویی که مرا دور زدی …. فردا به خودم خواهی رسید!!!!
حال و روزت دیدنیست…