از تو کلام از سر لطفی، حتی نگاهی دلنشین کافی است

آری برای شام یک درویش، آب و کمی نان جوین کافی است

در کشور جانم نمی‌خواهم، فرمانروای دیگری جز تو

زیرا به این باور یقین دارم، یک شاه در یک سرزمین کافی است

من جز به اذن حضرت چشمت، راهی به لب‌هایت نمی‌جویم

پیشانی‌ات را پاک کن از اخم، نامهربان! دیوار چین کافی است

شعر و ترانه، چشمک و ابرو، صیاد یک شیر است یا آهو

آماده‌ام، تیر و کمانت کو؟ صیدم کن ای آهو! کمین کافی است

هرچند با سقفی جدا از هم، سقفی جدا فرسنگ‌ها از هم







داغ داريم نه داغـی كه بر آن اخم كنيم مرگمان باد اگر شكوه ای از زخم كنيممرد آن است كه از نسل سياوش باشد"عاشقی شيوه‌ی رندان بلا كش باشد "چند قرن است كه زخمی متوالی دارنداز كويــر آمده‌ها بغض سفالـــــــی دارندبنويسيد گلــــو هــــای شما راه بهشتبنويسيد مرا شهر مرا خشت به خشتبنويسيد زنـی مُرد كــــه زنبيل نداشتپسری زير زمين بود و پدر بيل نداشتبنويسيد كه با عطر وضو آوردندنعش دلدار مرا لای پتــو آوردندزلفها گرچه پر از خاک و لبش گرچه كبود"دوش مــی‌آمد و رخساره بر افروخته بودخوب داند كه به اين سينه چه ها می گذردهر كه از كوچه ی معشوقه ما می گذردبنويسيد غـــم و خشت و تگرگ آمده بوداز در و پنجره‌ ها ضجـــه‌ی مرگ آمده بودشهر آنقدر پريشان شده بود از تاريخشاه قاجار بـــه دلداری ارگ آمده بودبا دلی پر شده از زخـــم نمک می‌خورديمدوش وقت سحر از غصه ترک می‌خورديمبنويسيد كـــه بم مظهر گمنامی ‌هاستسرزمين نفس زخمی بسطامی‌هاستننويسيد كـــه بـــم تلـــی از آواره شده استبم به خال لب يک دوست گرفتار شده استمثل وقتی كه دل چلچله‌ای می‌شكندمرد هـــم زير غــــم زلزله‌ای می‌شكندزير بارِ غــم شهرم جگـرم می سوزدبه خدا بال و پرم بال و پرم می‌سوزدمثل مرغی شده‌ دل در قفسی از آتشهــــر قدر اين ور آن ور بپرم مـــی‌سوزدبوی نارنج و حناهای نكـــوبيده بخيـــــــر!که در اين شهر ِ پر از دود سرم می‌سوزدچاره‌ای نيست گلم قسمت من هم اين استدل بـــــه هـــر سرو قدی مـی‌سپرم می‌سوزدالغرض از غـــــم دنيــا گله‌ای نيست عزيز!گله‌ای هست اگر، حوصله‌ای نيست عزيز!ياد دادند به ما نخل ِ كمر تا نكنيمآنچــــه داريــم ز بيگانه تمنا نكنيمآسمان هست، غزل هست، كبوتر داريمبايد اين چـــادر ماتـــــــــــم زده را برداريمتن ِ ترد ِ همه ی چلچله ها در خاك وپای هــــر گور، چهل نخل تنـاور داريممشتی از خاک تو را باد كه پاشيد به شهرپشت هــر حنجــــــــره يک ايرج ديگر داريممثل ققنــــوس ز ما باز شرر خواهد خاستبم همين طور نمی‌ماند و بر خواهد خاستداغ ديديم شما داغ نبينبد قبول!تبــری همنفس باغ نبينيد قبول!هيـــچ جای دل آباد شما بـــــم نشودسايه‌ی لطف خدا از سر ما كم نشودگاه گاهی به لب عشق صدامان بكنيدداغ ديديــــم اميــد است دعامان بكنيدبــم به اميد خدا شاد و جوان خواهد شد"نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد "حامد عسکری



تو دوستم داری همین خوب است،من عاشقت هستم همین کافی است