نقشی از سراب
از آن زمان که آرزو چو نقشی از سراب شد
تمام جستجوی دل، سوال بی جواب شد
نرفته کام تشنه ای به جستجوی چشمه ها
خطوط نقش زندگی چو نقشه ای بر آب شد . . .
چه سینه سوز آب ها ،که خفته بر لبان ما
هزار گفتنی به لب ، اسیر پیچ و تاب شد
نه شور عارفانه ای ، نه ذوق شاعرانه ای
قرار عاشقانه ام ، شتاب در شتاب شد
نه فرصت شکایتی ، نه قصه و حکایتی
تمام جلوه های جان ، چو آرزو به خواب شد
نگاه منتظر به در، نشست و عمر شد به سر
نیامده به خود دگر ،که دوری شباب شد