ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکنباغ جان را تازه و سرسبز دارقصد این مستان و این بستان مکنچون خزان بر شاخ و برگ دل مزنخلق را مسکین و سرگردان مکنبر درختی کآشیان مرغ توستشاخ مشکن مرغ را پران مکننیست در عالم ز هجران تلخترهر چه خواهی کن ولیکن آن مکن