مجسمه!زن با معشوقش در بستر بود که همسرش وارد خانه شد.زن به معشوقش گفت: "بیا اینجا و کنار دیوار بایست."بعد باعجله به بدن او روغن بچه مالید و روی آن پودر تالک پاشید، سپس گفت:از اینجا تکان نخور تا زمانی که به تو بگویم، تو باید وانمود کنی که یک مجسمه هستی.وقتی همسر وارد اتاق شد پرسید: این چیست؟زن پاسخ داد: اُوه این یک مجسمه است، خانم اسمیت یکی مثل این خریده بود،من از آن خوشم آمد و یکی برای خودمان خریدم.بدون هیچ حرف اضافه ای هر دو به تخت خواب رفتند. حدود ساعت 2صبح همسر ازتخت بیرون آمد، به آشپزخانه رفت و با یک ساندویچ و یک قوطی آبجو به اطاق برگشت.بعد رو به مجسمه گفت: بیا اینها را بگیر و بخور، خود من مجبور شدم 2 روز تمام بیحرکتدر خانه اسمیت بایستم در حالی که هیچ کس چیزی برای خوردن به من نداد !!!