نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: زندگی سیاه یک بچه پولدار؛

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    14
    نوشته ها
    32,334
    پسندیده
    5,671
    مورد پسند : 5,395 بار در 4,465 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 51.0.2704.103

    زندگی سیاه یک بچه پولدار؛

    زندگی سیاه یک بچه پولدار؛یک شب جهنمی در پارتی زندگیم را تباه کرد

    در یک خانواده معمولی اما مرفه به دنیا آمدم. فرزند دوم خانواده بودم و تا مقطع فوق دیپلم تحصیل کردم.


    مرد 35ساله که از شدت خماری نمی توانست از افتادن پلک هایش جلوگیری کند، در حالی که عنوان می کرد رفاه بیش از حد و تربیت ناصحیح مرا از بلندای قله خوشبختی به عمق دره بدبختی سوق داد، به تشریح ماجراهای تلخ و شیرین زندگی اش پرداخت و گفت: در یک خانواده معمولی اما مرفه به دنیا آمدم. فرزند دوم خانواده بودم و تا مقطع فوق دیپلم تحصیل کردم.

    این در حالی است که دیگر خواهر و برادرانم تحصیلات عالی و تکمیلی دارند. مادرم فرهنگی بود و پدرم نمایشگاه خودروهای لوکس داشت. اگرچه هر کدام از اعضای خانواده ما خودروهای چند صد میلیونی سوار می شدند، اما پدر و مادرمان را کمتر در خانه می دیدیم و به نوعی در رفت و آمدها و شب نشینی هایمان آزاد بودیم. با وجود آن که خواهر و برادرانم در همین شرایط راه درست زندگی را انتخاب کردند، اما من از 16سالگی شرکت در پارتی ها و شب نشینی های دوستانه را شروع کردم. در همین شب نشینی ها بود که برای اولین بار مصرف بنگ و مشروبات الکلی را تجربه کردم.

    پول زیادی را به خاطر رفیق بازی هایم خرج می کردم، اما هیچ کس از من در این باره سوالی نمی کرد. اولین بار به جرم نگهداری موادمخدر روانه زندان شدم، اما مدتی بعد پدرم جریمه ام را به حساب دادگستری ریخت و من آزاد شدم. پدرم قصد داشت خدمت سربازی مرا بخرد ولی به او گفتم آن پول را به خودم بدهد تا من به سربازی بروم. ولی اواخر خدمت سربازی در حالی که مواد مصرف کرده بودم و با کامیونت رانندگی می کردم، دژبان در ورودی پادگان را زیر گرفتم که به نقص عضو او منجر شد.

    بعد از پایان خدمت، ازدواج کردم و صاحب یک دختر شدم، اما از مصرف مواد دست بر نداشتم. این در حالی بود که پدر و مادرم نیز بر سر تربیت من با یکدیگر مشکل داشتند و به همین بهانه مدام با هم درگیر بودند تا این که 2سال قبل از یکدیگر جدا شدند. دخترم یک ساله بود که من باز هم به اتهام حمل مواد به مدت 4سال زندانی شدم و در همین زمان همسرم طلاق گرفت و با دخترم به دنبال سرنوشت خودش رفت. این بار وقتی از زندان آزاد شدم، پدرم مرا به سفر تایلند فرستاد تا زندگی جدیدی را شروع کنم، ولی من دست از خلافکاری هایم برنداشتم و همواره بین آزادی و زندان سرگردان بودم.

    رکنا: دوباره به پاتوق های خلافکاران بازگشتم تا این که سال گذشته در حالی که به شدت خمار بودم، با یک خودرو تصادف کردم و 11میلیون تومان دیه گرفتم. پس از آن که پول دیه را در پاتوق مجردی دوستم خرج کردم، او با کمربند مرا کتک زد و از خانه اش بیرون انداخت. از آن روز به بعد دوباره سرقت از گاوصندوق منازل را شروع کردم که در آخرین سرقت صاحبخانه سر رسید و .

  2. کاربر مقابل پست !!yalda!! عزیز را پسندیده است:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن