من را ببخش مرد غزل های ناتمام
امشب دوباره آمده ام ، باز هم سلام
من را ببخش مرد غزل های ناتمام
من را ببخش بابت احساس خسته ام
من را ببخش بابت این فکرهای خام
این حرف ها درون دلم درد می کشید
این حرف ها وجود مرا داد التیام
گفتی کلافه می شوی از این حضورمحض !
گفتی عذاب می کشی از دست من مدام
گفتی نگاه هرزه ی من با تو جور نیست
گفتی که پاک هستی و این فعل ها حرام!
گفتی و باز گفتی و هی اشک پشت اشک
مابین پلک های ترم، کرد ازدحام
می خواستم فقط بنویسم چرا؟چرا؟
![]()