چارهها رفت ز دست دل بیچاره من؛
تو بیا
چارهٔ من شو
که توئی چاره من...
"فیض کاشانی "
چارهها رفت ز دست دل بیچاره من؛
تو بیا
چارهٔ من شو
که توئی چاره من...
"فیض کاشانی "
من و یار و دل دیوانه، بساطی داشتیم،،،
عقـلِ بیکار بـیامد ، هـمه را بـر هـم زد!!!!!
"محمدعلی بهمنی "
در یادت غرقم
و آرزوی نجاتم نیست
مگر قایقی از جنس
بودن های تو
"کیوان زارعمند"
بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد
ای فاتح بی لشگر من ، خانه ات آباد
حافظ به تمسخر به دلم گفت : فلانی ...
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد ..!
شهریار
هر چه «به جز خیالِ او»
قصد حریمِ دل کند
در نگشایمش به رو،
از درِ دل، برانمش...
مولانا
از میوه ی حوایی تو سیر نخوردیم و شد از یاد ، بگو سیب
در یاد تو مانده است بهشتی شده بر باد ، بگو سیب
من ماندم و این جرم قشنگ ، آدم عاشق
عشق من عجب معرکه ای کرد در آن واد ، بگو سیب
یک بار دگر باید از این ناله هراسید!!
میگریم و آهم بکند عرش ز بنیاد ، بگو سیب
من درد شدم با تو بمانم که تو رفتی…
بیهوده تصور نکن از خاطر من میشوی آزاد ، بگو سیب
لبخند تو را چند صباحی ست ندیدم
یک بار دگر خانه ات آباد بگو سیب…
هنوز وقتی سرم را روی شانه ات می گذارم، بهشت با همه عظمتش در من جریان پیدا می کند. هنوز وقتی نگاهم می کنی، خودم را در کنار کوه پایه های کودکی ام می بینم؛ با شاه پرک هایی که روی پیراهنم پرواز می کنند. هنوز نمی دانم چند سال و چند جاده و چند احساس از تو دور شده ام. فقط هر وقت دلم برای گهواره ای که تکان می دادی تنگ می شود، رو به روی آینه می ایستم و دنبال دخترکی می گردم که اگر نیم روزی مادرش را نمی دید، آرام و قرار نداشت. قلب تو از خانه بزرگتر بود و از مهتاب روشن تر. تو را از همه زیبایی ها بیشتر دوست داشتم. باور کن هنگامی که در خانه بودی گل میان گلدان ها خوشبوتر می شدند و تماشای تصویر کتاب داستان ها دیدنی تر. تو دستم را می گرفتی و نمی گذاشتی قلبم در پیاده روهای پر ازدحام دروغ و گناه گم شود. تو هر روز صورتم را در حوض صداقت می شستی و شب ها با جرعه ای قصه شادم می کردی. وقتی قرآن می خواندی، فرشته ها خاموش می شدند و ستاره ها برای شنیدن صدایت تا سقف خانه فرود می آمدند. تو می خواندی و من به کوچه های ملکوت سفر می کردم. تو می خواندی و من در لابه لای رشته های باران به تو سلام می گفتم. می خواهم امروز دوباره کنارت بنشینم. شاید بتوانم یک بار دیگر در چشم های پر ستاره ات شناور شوم و دوباره بر بال های خاطره ها سوار شوم و قصه های شیرین کودکی را مرور کنم. صدایت می کنم. آنگاه که از نامهربانی ها به تنگ آید دلم مادر...
رادیوهفت
!!yalda!! (07-28-2016)
دیدی
آن را که تو خواندی
به جهان یارترین !!!
سینه را ساختی از عشقش
سرشارترین !!!
آنکه می گفت
منم بهر تو غمخوارترین !!!
چه دلآزارترین شد
چه دلآزارترین ...؟؟؟
فریدون مشیری
!!yalda!! (07-28-2016)