مواظب حرف زدن و فکر کردنمان باشيم
زماني با مرد پيري همسفر بودم که دايم از مرگ سخن ميگفت. او تکيهکلام جالبي داشت. ميگفت: ”او که رسيد به هفتاد برافتاد!“ و با اين جمله زمان افتادن و زمينگير شدن خود را سن هفتاد سالگي تعيين کرده بود.
خواستم به او بگويم که اصلا چنين نيست و انسان ميتواند با کنترل آنچه به جسم و روح خود ميخوراند، زمان مرگ و اساسا شيوه پير شدن خود را متحول سازد. اما او همچنان جمله ”او که رسيد به هفتاد برافتاد“ را طوطيوار تکرار ميکرد و اصلا به حرفهاي من توجهي نداشت.
روزي به خودم گفتم که نکند چيزي در بدن او وجود داشته باشد که اين جمله را از فکر و زبانش بگيرد و به صورت يک دستورالعمل به سلولهاي کل بدنش ابلاغ کند؟ که اگر چنين چيزي وجود ميداشت اين شخص به ناچار و در حقيقت بهطور حتم از سن هفتاد سالگي افتادن را احساس و تجربه ميکرد!
چند سال بعد مقالهاي علمي از دکتر کانداس پرت به دستم رسيد که در آن راجع به چيزي به نام نروپپتايد يا پروتئين عصبي صحبت ميکرد. به زبان خيلي ساده پروتئينهاي عصبي همان مولکولهاي پيام بري هستند که افکار و گفتارهاي ما (يعني يک چيز غير مادي را) به تکتک سلولهاي بدن ميرسانند و با وادارسازي سلولها به انتخاب الگوي خاص باعث ميشوند مجموعه سلولهاي هر عضو شکل و قالب خاصي را به خود بگيرند. به عبارتي نروپپتايدها که به آنها لقب مولکول هيجان نيز داده شده، امکان اتصال و ارتباط تبادل اطلاعات بين ذهن و جسم و احساس را امکانپذير ميسازند. اين کشف دکتر کانداس پرت انقلابي بزرگ را در مبحث ارتباط روانشناسي و فيزيولوژي بدن باعث شده است و به قول ديپاک چوبرا خانم پرت با اين کشف ثابت کرد که گوشت و پوست و استخوان ما آنقدر نرم هستند که مولکولهاي نامهرسان بتوانند به سرعت اطلاعات را از مغز و فکر به تکتک سلولهاي آن منتقل کنند. و بدن به اندازه کافي سيال هست که بتواند با ذهن خود را تطبيق دهد.
احساسات و هيجانات ما براي اين مولکولهاي نامهرسان حکم اطلاعات را دارند. اگر با يک فکر منفي احساسي منفي را در وجود خود زنده کنيم، نروپپتايدها اين احساس را درون خود ثبت ميکنند و بلافاصله براي ابلاغ اين پيام به کل سلولهاي بدن (دقت کنيد تمام سلولهاي بدن) عازم ماموريت خبررساني خود ميشوند. سرعت خبردهي اين نامهرسانهاي مولکولي فوقالعاده بالاست و اين يعني بايد به شدت مواظب صحبتهايي که بر زبان ميآوريم و حتي در فکر خود جاري ميکنيم و همچنين احساسات و هيجاناتي که به واسطه تحريکات بيروني در وجود خود زنده ميکنيم باشيم. به زبان ساده اگر پيامهاي لمسي مثل سردي و داغي و زبري و نرمي و سنگيني و لطافت و ... را يک نوع اطلاعات ميدانيم و به اين پيامها همانطوري که هستند توجه ميکنيم بايد در خصوص احساسات و هيجاناتي که در وجودمان زنده ميشود نيز به همين شکل عمل کنيم و به جاي بازي با احساسات و دستکاري آنها سعي کنيم پيام مخفي در اين کانال اطلاعرساني را درک و در صورت ضرورت به آن پاسخ دهيم.
اکنون دلم به شدت براي آن پيرمرد ميسوزد. البته هيچکس را از پيري و مرگ گريزي نيست. اما انسان نبايد با تکرار جملاتي بيمعنا و غيرضروري خودش با دست خودش فرسودگي خود را به جلو اندازد. براي اينکه سيستم ايمني بدن قويتر شود و سلولهاي الگوهاي مقاومتر و شفابخشتري را براي خود بگيرند کافي است متن پيامي که به نروپپتايدها داده ميشود تغيير کند و اين يعني فقط کافي است مواظب حرف زدن و فکر کردنمان باشيم. بقيه کار را خود بدن انجام ميدهد.