از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست !
دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست ؟...

با حس ویرانی بیا ... تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من

بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود

با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه ... دیگر مجال درس نیست

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه ... با عشق ممکن می شود






زندگی سخت نیست غم سختش می کند، دلها تنگ نیست انتظار تنگش می کند، عشق قشنگ است دروغ زشتش می کند، دل هیچکس سنگ نیست روزگار سنگش می‌کند!