آيت عشق تو چه موجود خدايى ، تو چه دردى چه دوايى
كه همه آيت عشقى ، كه همه لطف و عطايىمگر از قوم بهشتى ، مگر از شهر حوايى
كه سرا پاى عزيزى ، كه مراد دل مايىنه كه معبود زمينى ، نه كه آرايش عرشى
كه در الفاظ نگنجى ، كه در انديشه نيايىدو جهان رحمت عرشى ، دو جهان بخت بلندى
دو جهان نور و نوازش ، دو جهان شهد و شفايىهمه قدسيت كعبه ، همه اعجاز و پيامى
تو مسيحى ، تو كليمى ، تو محمد ، تو خدايىبه مثل خانه ء شعرى ، به مثل تُنگ شرابى
كه به جان و دل عاصى ، نه بمانى نه برآيى![]()