ای عطر گیسوی تو ، عطر چای افطاری!
از دردهای خفته در قلبم خبر داری؟هی سنگ روی شانه هایم ، با غمت نگذار
باری اگر از روی دوشم برنمیداریغیر از تو از دنیا چه میخواهم؟ ... فقط بشنو!
پاسخ نمیخواهد که ، استفهام انکاری!با من حقیقت را بگو ، راه رهایی چیست؟
ویران شدم در بند این زندان اجباریباشد ، قبول ! اصلا من از بد ، بدترم ، بانو!
اما تو هم باور کنی یا نه ، خطاکارییک عمر دل دادم ، نشد دلواپسم باشی