در چشم من آمد آن سهی سرو بلندبربود دلم ز دست و در پای افکنداین دیدهٔ شوخ میبرد دل به کمندخواهی که به کس دل ندهی دیده ببند
در چشم من آمد آن سهی سرو بلندبربود دلم ز دست و در پای افکنداین دیدهٔ شوخ میبرد دل به کمندخواهی که به کس دل ندهی دیده ببند
درمان دل نخواهم ، تا درد مهر هستمصبح خرد نجويم ، تا شام عشق باشد
گاهی یک چای داغ بریز داخل زیباترین فنجان خانه ؛
یک دانه شیرینی هم بگذار کنارش ؛
همراه یک آهنگ دلنشین و به خودت بگو ؛
بفرمایید ...!
چایتان سرد نشود ...
به خودت ؛ باورت و زندگی ات عشق بورز ؛
سن و سالت مشکل عشق نیست ؛
زمان نمیتواند بلور اصل را کدر کند ؛
مگر آنکه تو پیوسته ؛ برق انداختن آن را از یاد برده باشی ؛
برای خودت دعا کن که آرام باشی ؛ صبور باشی ؛
مهم نیست که آخرین زلزله زندگی ات چند ریشتر بود ؛
مهم این است که دوباره از نو بسازی
زندگی ات و باورت را
و عشق را ...❤
گاهی یک چای داغ بریز داخل زیباترین فنجان خانه ؛
یک دانه شیرینی هم بگذار کنارش ؛
همراه یک آهنگ دلنشین و به خودت بگو ؛
بفرمایید ...!
چایتان سرد نشود ...
به خودت ؛ باورت و زندگی ات عشق بورز ؛
سن و سالت مشکل عشق نیست ؛
زمان نمیتواند بلور اصل را کدر کند ؛
مگر آنکه تو پیوسته ؛ برق انداختن آن را از یاد برده باشی ؛
برای خودت دعا کن که آرام باشی ؛ صبور باشی ؛
مهم نیست که آخرین زلزله زندگی ات چند ریشتر بود ؛
مهم این است که دوباره از نو بسازی
زندگی ات و باورت را
و عشق را ...❤
ویرایش توسط zolal : 11-24-2016 در ساعت 07:33 PM
چوب را آب فرو می نبرد ،، دانی چیست؟!!
شرمش اید ز فرو بردن پرورده ی خویش..