دور از تو من از عالم وآدم گله دارم
انگارکه من باخودمم مسئله دارم

آبادی ویران شده ی کشورعشقم
دیریست که پیوسته به دل زلزله دارم

گرشوق رسیدن به هلاکم نرساند
یک یا دو قدم باتوفقط فاصله دارم

تاشکل شکیبای ام ازغصه شکسته
بدحرفم وبدخلق ؛مگرحوصله دارم