دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان من است







نوشت: دوستت دارم
خودم با چشمهای خودم دیدم!
پیغامش را باز کردم، نقطه بود…
زیرِ نقطه نوشته شده بود:
“edited”
همیشه نوبتِ من که میشود،
علم پیشرفت میکند…

فرمان بدهی کاخ ز احساس تو سازم
دستور دهی نور ز الماس تو سازم
من خالق هر بیت و غزل ، عاشق مدحم
مهلت بدهی بُرد ز کرباس تو سازم
یک ساز نهادی به دلم کوک نکردی
گر کوک کنی ، ساز ز انفاس تو سازم
رفتم به سرایت که بگیرم خبری خوش
گر راه دهی ، بیت ز مقیاس تو سازم
گفتم بخرم ناز و فروشم به حبیبم
گر ناز دهی کوه ز اجناس تو سازم
💕💕🎶🎶💕💕
خانه خالیست من و عکس تو درگیر همیم
با خودم می برم این
عشق مقوایی را


یک نفر نیست صدایم بزند ، برگردم
می برم با چمدان اینهمه تنهایی را…..!! 💕💕🎶🎶💕💕








ﮔﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﯽ ﻣﺴﺖ،ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺪ
ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻟﺒﺶ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﻧﻢ ﮐﺰ ﺳﺨﻦ ﺍﻓﺘﺪ
ﺻﺪﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﻗﺪﻣﺶ ﺟﺎﻥ ﺑﺴﭙﺎﺭﻡ
ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻣﮕﺮ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻤﻦ ﺍﻓﺘﺪ
ﺍﯼ ﺑﺮﺳﺮ ﺳﻮﺩﺍﯼ ﺗﻮ،ﺳﺮﻫﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻨﺎﻧﻢ ،ﮐﻪ ﺗﻨﯽ ﺑﯽ ﺑﺪﻥ ﺍﻓﺘﺪ
ﺁﻭﺍﺯﻩ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﻫﻨﺖ ﻭﺭﺩ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎﺳﺖ
ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺭﺍﺯ،ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮﺩﻫﻦ ﺍﻓﺘﺪ
ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻧﻔﺘﺪ؛ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﻧﺪ ﺗﯿﺸﻪ،ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ
ﺷﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺴﺮ ﮐﻮﻫﮑﻦ ﺍﻓﺘد



بازی ساده ‏ای است
من چشم می‏ گذارم
و تو می‏ روی
بگذار این طور فکر کنم
که هرگز پیدایت نکرده ‏ام
این بهتر است
تا عذاب این فکر
که تو من را گم کرده ‏ای!





من نیامدہ ام با تو باشم
من آمدہ ام تو باشم !
هیزم آتش نمے گیرد، آتش مے شود
صداے تو بـہ من جانے دوبارہ مے دهد



هنگامے ڪـہ میگویے :
دوستت دارم ❤️