اوراق خالی و دلی لبریز دارم
قدّ تمام سال ها پاییز دارم

دار و ندارم را به یغما برد دنیا
یعنی که بختی بدتر از چنگیز دارم

باقی نماند از تو مرا چیزی به غیر از
دفترچه ی خیسی که روی میز دارم

هی اشک می ریزم تو را هی می سرایم
من در سرودن ها چه افت و خیز دارم

هر روز صحبت از تو و نامهربانیتْ
با بوته های سبز ِ در جالیز دارم

از سهم دریای تو من تنها و تنها
موج غم و گرداب رعب انگیز دارم

آدم به آدم می رسد روزی یقیناً
جایی تو را می بینم و من نیز دارم