قابل توجه بیتانه جونم
هر پرده که از چهره ی مقصود برافتاد
شد برقِ جهانسوز و مرا در جگر افتاد
اندیشه ی معشوق نگهبانِ خیال است
عاشق نتواند به خیالِ دگر افتاد
قابل توجه بیتانه جونم
هر پرده که از چهره ی مقصود برافتاد
شد برقِ جهانسوز و مرا در جگر افتاد
اندیشه ی معشوق نگهبانِ خیال است
عاشق نتواند به خیالِ دگر افتاد
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
آن قدر با من مهربان بودی
که بعد از تو ،
یک لحظه حس کردم
که صد سال است !تنهایم …
تبریز ، استانبول ، پاریس ، …
فرقی نمی کند کجا باشی ،
همه ی شهرها
زشت و غم انگیزند
به وقتِ دلتنگی!
درست زمانی که سخت به تو محتاجم
بیا …
آن موقع زندگی هم باشی بیا …
مرگ هم شده باشی ، باز هم بیا …
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.