در قطار بروکسل به آلست… نمیدونی! من...
چند بار بلند شدم و چند بار نشستم.
چند بار آرزو کردم کسی میومد هوای به شدت دو نفره کوپه رو تغییر میداد.
چند بار سرم رو توی موبایلم فرو کردم و چندین بار به پوی موبایلم غذا دادم، قلقلکش دادم و چن بار پو بهم اخم کرد!
و چندین بار بیرونُ نگاه کردم
که چشمم به چشماش نیفته...
که دلتنگت نشم… از دیدن کسی که روبروم نشسته بود و فقط رنگ لباش شبیه تو بود.
…