.




گنجشک به خدا گفت:لانه ی کوچکی داشتم آرامگاه خسگیم سرپناه بی کسیم
بودطوفان تو آن را از من گرفت
کجای دنــــــــــــیای تو را گرفته بودم؟؟؟؟؟
خدا گفت:
ماری در راه لانه ات بود تو خواب بودی باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین
پرگشــــــــــودی......
چه بسیــــــــــــــــــــار بلاهایی که به واسطه ی محبتم
دور کردم و تو ندانستـــــــــــه به دشمنیـــــــم برخواسته ای!!!!!!!