دلم می خواست می توانستم
" همه " ام را بده ام تا
" همه " اش باشم ...!
شعر های بلند را دوست ندارم ...
شعر های بلند را دوست ندارم ...
در آنها همیشه تو را گم می کنم!
ای دو سه تا بوسه ز من دوتر
خط لبت با لب من جور ...
تو انگار نه انگار ...!
مرا به گناهی که
" نگاه تو "
در آن بود
بردند سر دار و
تو انگار نه انگار ...!
خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد ؟
خبر داری که شهری روی
لبخند تو شاعر شد ؟
چرا اینگونه ،
کافر گونه ،
بی رحمانه می خندی ...؟
تو ... ساعت دوازده شب سی و یک شهریوری
تو ...
ساعت دوازده شب
سی و یک شهریوری
و من
عقربه ای که تا می خواهد به تو برسد
به عقب می کشندش ...!
قراره نصفه نیمه
گفته بودی ...
عاقبت یک روز می بینی مرا
این قراره نصفه نیمه
بی قرارم کرده است ...!