چشم های من دگر زیر بار نمی روند



زیر بار اینهمه انتظار نمی روند


پای ماندنم را جان ماندنی نمانده است


روزگار من هم زیر بار این جبر و انزجار نمی روند


تن رنجور خاطرات من


پوسیده لای حجم اشتیاق تو


ولی دل و جان من دگر


زیر بار این حرف های

بی بند و بار نمی روند