امکان نداره یخ کنه حسی که باعشق اومده
حتی زمستونم بیاد مشعل این عشق روشنه
گرما میده جان مرا؛این عشق جان افروز من
تب می کنم از درد عشق؛حاشا اگر دل سرد شم
قسمت اگر با سنگِ یار ؛حتی اگر همدست شه
هرگز نمیزارم که عشق درقلب من بن بست شه
روزی همه حسرت ها شاید بگیرند عاقبت
خاطره شه این لحظه ها ؛این شب های سردوتلخ
شعرم به پایان امدو من ماندمُ یاد تو باز
خنده به لب خونین جگر اشک من و افسون یار