گفت دانایى: که گرگى خیره سر،


هست پنهان در نهاد هر بشر!


هر که گرگش را دراندازد به خاک،


رفته رفته مى‌شود انسان پاک!


هرکه با گرگش مدارا مى‌کند،


خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند...


اینکه مردم یکدگر را مى‌درند،


گرگهاشان رهنما و رهبرند!


اینکه انسان هست این سان دردمند،


گرگها فرمان روایى مى‌کنند!


این ستمکاران که با هم همرهند،


گرگهاشان آشنایان همند!


گرگها همراه و انسانها غریب،


با که باید گفت این حال عجیب!