یادت به خیر ای که دلت آفتاب بود
مهرت زلال و عشق تو همرنگ آب بود
یادت به خیر ای که سرا پا وجود تو
همچون فرشتگان خدا روح ناب بود
یادت به خیر باد، که با ماه روی تو
این تیره آسمان دلم پر شهاب بود
میریخت قطره قطره محبت ز چشم تو
احساست از سلاله ی تُرد حباب بودقلبم هنوز روی دلت گرم خواب بود
وقتی که بامداد جدایی فرا رسید
می بینمت دو باره؟ دلم این سؤال کرددردا که این سؤال دلم بی جواب ماند