باید ، یک شب که تو خوابیدی...
دزدکی بالای سرت باشم...
آهسته و آرام و پر از تشویش،
غرق بوسه از لبت باشم...
باید که به آغوشی،
رام عطر پیرهنت باشم...
یا به غرق شدن در تو ...
تا سپیده در برت باشم!
باید که بدانی تو ...
داغم از تب و تابت
آغوشت ، شده علت...
خوب یا که بدت باشم!
هی بوسه و هی بوسه...
در تاریکی مطلق ها...
آنگونه شوی رامم...
باید بلدت باشم!