نفرین به تو ای مدعی عشق پر از وسوسه بودی شهوت زده ی خائن ملعون که فقط فتنه نمودینفرین به تو که حرمت این عشق ... شکستی افسار هوس گردنت انداختی و شکوه نمودینفرین به تو که عشق برای تو هنر شد در راه تو حتی غزل و شعر هدر شد نفرین به تو که ارزش دشنام نداری در مکتب عشاق به جز خاطر بدنام ندارینفرین به تو که لایق آن هرزه گرانی آلوده ی آغوش کثیف دگرانیای شرم بر آن سینه ی معشوقه فروشت نفرین به نگاه سبز چشمان خموشتلعنت به تنی که شد اسیر شهوتی سرد آن دلی که تن داد به آینده ی پر درد ای ننگ بر آن ذات پلید قصه پرداز
نفرین شده ی پست مجنون هوسباز