در شبی از شب های پاییزی
تا موج های حادثه سفر خواهم کرد
من مرد برفی ِ دی ماهم
من نخستین باد سرد ِ نیمه آذرماه...
در شبی از شب های آبانماه
به درگاه تمام خانه ها خواهم رفت
دست در دستان کودکان شب
با ارواح سرگردان گورستان
به درگاه خانه هایتان می آیم
در شبی از شب های آذزماه
سوار بر موج برگ های آواره در خیابان ها
برای شما بوی نم،
بوی خاک تشنۀ باران خورده می آرم...
در شبی از شب های پاییزی
من می میرم
بوی روحم
تا چهل خانه خواهد رفت
بوی اندوهم سپیدم
بوی کافور و طعم تلخ روانم
تا همیشه تاریخ
در کوچه های شما خواهد ماند...
در شبی از شب های پاییزی
من خواهم مُرد...