دوریِ مان
برای تو نمی دانم چگونه می گذرد ؛
اما برای من ...
نمیتوانی حتی تصورش را هم کنی ...
مثلِ بُغضی که نِمیشِکَنَد
دوریِ مان
برای تو نمی دانم چگونه می گذرد ؛
اما برای من ...
نمیتوانی حتی تصورش را هم کنی ...
مثلِ بُغضی که نِمیشِکَنَد
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند
به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزند