تو مردی
اینو همه میگن
اما من میگم تو رفتی
تو راحت شدی
اینو اونا میگن
اما من میگم تو هنوزم غصه ی منو می خوری
مرده ها چیزی رو نمی فهمن تو خیالاتی شدی
اما من میگم تا من هم راحت نشم تو ارام نمیگیری
رفتی و چشمه ی اشک از چشمان تو خشک شد
حالا دیگر بهتر می فهمی که من چه می کنم
دیگر راهی برای مخفی کردن نیست
با اینکه می دانم از کار هایم ناراحت می شوی اما باز هم دست نمی کشم
دیگر باورم شده "دستت از اینجا کوتاه است "
اگر کوتاه نبود باز هم به خاطر اشتباهاتم قهر می کردی تا من از انجامش منصرف شوم
اما الان تنها راهی که برایت مونده بخشیدن ات
چون نه قهری در کار است و نه تنبیهی
من هم تنها کاری که می توانم بکنم عذر خواهی است
و می دانم که می بخشی
ان زمان هم که بودی مهربان بودی
همیشه می بخشیدی
رفتنت را همه باور کردن
راست می گویند که خاک سرد است
اما من نه
هنوز هم یادگاری هاست را نگه داشتم
هنوز هم شبها اگر کنارم نباشی می ترسم
هنوز هم گاهی وقت ها از خواب می پرم و جای دستانت را در دستانم خالی می بینم
اری هنوز هم ان اضطراب را در نگاهت کم دارم
هنوز هم شب ها وقتی می خوابم یک بالشت اضافه می گذارم
هنوز هم جایت را در کنارم خالی نگه داشتم
بودنت کم بود
کاش این را می دانستم که زیاد نمی مانی
فرشته بدودی و مدت ماموریتت کوتاه
کاش این را می دونستم
پشیمانم به خاطر لحظه هایی که کنارت می توانستم بمانم و نماندم
پشیمانم به خاطر تمام اشک هایی که می توانستم در اغوش تو بریزم و در اغوش تاریکی ریختم
کاش بودی
پشیمانم از اینکه تنها ماندم
کاش من را هم می بردی
بیـــــــــــــــــــــــ ـــــ معرفتــــــــــــــــــــ ــــ