یلدا یعنی
ی یادهم بودن
ل لبریز از مجبن همدیگه
د دوست داشتن همدیگر
ا اخرین روز پاییز
زمستان را بهارزندگانی است
شب یلدا شب فر و کیان است
نشان ازسنت ایرانیان است
شب یلد ا و وصف بی مثالش
خداوندا مخواه ،هرگز زوالش
شب یلدا فراتر از همه شب
نبینم هیچ کس افتاده در تب
شب یلدا زحزن و غم مبراست
بساط شادمانی ها مهیاست
شب یلدا بیا روشن روان شو
به نزد شاعران همزبان شو
شب یلدا شب سال است ای دل
مرا در انجمن ، شعراست محمل
شب یلدا بلند است و یگانه
نمی گیرد دلم هرگز بهانه
شب یلدا کنار دوستان باش
برای ما گلی ازبوستان باش
شب یلدا به آجیل و ترانه
بساط میوه ها در کنج خانه
شب یلدا ، انار و هندوانه
غذا سبزی پلو، ماهی بهانه
.
.
.
.
دستی گرفته کل شبم را و بی دلیل
با برف به بلندی موی تو دوخته
این سال های جمع شده روی زندگیم
خشک و ترش به سردی عشق توسوخته
.
.
.
آتش گرفته دفتر شعرم به اسم تو
فالی نمانده تا به تو یلدایی اش کنم
بی خود به فال نیک نگیر این ترانه را
عشقی نمانده تا به تو لیلاییاش کنم
.
.
.
شب ریسه می رود ته موهای مشکی ات
آجیل می بریم به دیوانه خانه ها
من چشم های سرخ توام در "بدون خواب”
که کارد می خورم بغل هندوانه ها
.
.
.
.
از برگ برگ ِ دفتر من پرت می شوند
معشوق های خسته ی پایان گرفته ام
یلدای چشم های تو را گریه میکنند
موهای رنگ و بوی زمستان گرفته ام!
.
.
.