حكيمي وارد شهر هرت شد. پس از مدتي اقامت در آن شهر و بررسي محققانه درباره روان شناسي و جامعه شناسي مردم شهر هرت به اين موضوع مهم پي برد كه عمده مردم اين شهر زير بمباران تبليغات شديد و غوغاهاي رسانه اي اعلي حضرت هردمبيل خود را باخته و به موجودي مستاصل و درمانده تبديل شده و از حسي به نام « دانستن » اشباع شده اند.
حکیم دردآشنا مدتی با خود اندیشید تا راه رهایی این مردم را از بلای « توهم دانایی » بیابد .
سرانجام او بالاترين و مهم ترين نياز اصولي اين مردم را عقلانيت،خردورزي ،تفكر و دانايي حقیقی تشخيص داد. بنابراين سال ها كوشيد و حجم زيادي از «عقل»، «خردورزي» و «دانايي» توليد كرد. آن گاه مركزي براي توزيع آن ها تاسيس كرد.
براي توزيع محترمانه كالاي علم و عقل،آن را «مركز خريد و فروش عقل و علم» ناميد.
در نخستین روز اعلام افتتاح این مرکز سیل مردم به سوی این مرکز روانه شدند.اما نه برای خرید علم و عقل؛بلکه همه مردم برای فروش علم ها و عقل های مازاد بر نیاز خود صف کشیده بودند!!