از من بد بگو
کوچکم کن
به اندازه زنان ملال آوری
که چون گرسنگان مفلوک
به دنبال بوی گوشت تو
دست و پا می زنند
آن خواب های مخفیانه رو به جنگل و دریا
آن عاشقانه های مه گرفته دلتنگ
به این فریب های کوچک عامیانه می ارزد
بگذار کسی نداند
مردی که در ملاء عام شلاق به جانم می کشد
همان کسی است که پنهانی
زخم هایم را می بوسد
و آبم می دهد.
"فرنگیس شنتیا"
از کتاب: بغض های نارس / نشر فصل پنجم / 1395