شاعری و خشتمالی!

می گویند روزی سعدی شیرازی خشت مالی را دید که شعر های او را غلط و غلوط می خواند، ناراحت شده به میان خشت هایی که برای خشک کردن در آفتاب گذاشته بود، دوید و شروع کرد به خراب کردن آن ها.

خشتمال فریاد زد:
چه می کنی؟ من برای این ها زحمت کشیده ام.

سعدی هم گفت: من هم برای شعرهایم زحمت کشیده ام !
خشتمال چون سعدی را شناخت، گفت:

هر که در شیراز بود و خورد مُفت
می تواند شعرهای خوب گفت
گر دو روزی خشت اندازی کنی
اردک از پشتت در آید جفت، جفت