یک روزهایی هست که دلت می‌خواهد راهی‌ داشتی به دل‌ و دیده آدم ها
می‌رفتی و مسیر‌شان را عوض می‌‌کردی،
می‌رفتی و ازخواب بیدارشان می‌‌کردی.

می‌‌رفتی‌ و به یادشان می‌‌آوردی که رنج‌ها‌یشان را چاره هست،و درد هایشان را درمان…
دستمال به دست می‌گرفتی و غبار هر چه ترس و تردید هست را از دلشان پاک می‌‌کردی.
یک روزها یی هست که دلت می‌خواهد راهی‌ داشتی به دل‌ و دیده آدم ها