تمام شب تو را مرور می کنم غزل غزل
چه شاعرانه عشق را کشیده ای تو در بغل !
سکوت سر کشم پر از ترنم تو می شود
پر از صدای هق هق من و گلایه از اجل
پر از ترانه های نا سروده ای که دفن شد
کنار تو به زیر خاک های سرد و بی محل
چرا نمی رسی به واژه های مرده جان دهی
چرا به وعده ای که داده ای نمی کنی عمل؟
پرنده وقت پر زدن نبود نه ، قبول کن !
چه زود شوق زیستن به مرگ می شود بدل
چطور می شود قبول کرد چشم های تو ...؟
چه تلخ می شود بدون آن دو کندوی عسل ...!
دلم گرفته از تمام واژه های بی وفا
که بعد تو هنوز زنده اند توی این غزل
سکوت می کنم که بغض ها گره گشاترند
بیا به رسم دوستی به خواب هام لا اقل