باد
بر کلمات من می چرخد
غبار حروف را پاک می کند
می بیند نیستی.

این گونه که او پرسه زنان دور می شود
بر می گردد
برف در دهانم خواهد ریخت.






چرخ خیاطی!
چرخ کن
ژنده پارۀ روزهایم را و سکوت را
چرخ کن
باران و کویر را در گل هائی که سکوت کرده اند
دهانم را چرخ کن
تا از خیاطم نگویم
چگونه پیراهن مان را نابینا نابینا چرخ می کند
چگونه پیراهن سردمان را می دوزد.